مرتضی روحانی
مرتضی روحانی

تقدیم به بابایِ…

شنیدم که درد شلمچه توی استخونهاتون وَق می زنه، سرفه­ ی فاو می کنی. موج مجنون می گیردت.دلهره ­ی دهلاویه داری. به فکه فکر می کنی،به هویزه،به سومار، به چذابه،به بمو،به ارتفاعات الله اکبر که امروز بعضی ها…(ولش کن بگذر این متن تمیز بمونه). شندیم به طلایه فکر نمی کنی. همانطوری که به طلا. شنیدم متمرکز شدی روی پل ” ذهاب ” . و آخر سر هم به قطار برگشت اندیمشک  لعنت می فرستی. شنیدم دلت یاد چاله روباهی کرده، یاد خاکریز،یاد سنگرهای زیر زمینی،یاد هور،یاد دشت،یاد دریاچه ماهی. شنیدم اخیراً دائم می گی: ” ماهی را هر وقت از دریاچه بگیرن تازه است “. شنیدم اخیراً گفتی بنویسند« بچه ها از آب شراباً طهوراً گرفتند».شنیدم گفتی آنهایی که از آب کره میگرن «خَسِرَ الدّنیا و الآخرة» شدند.کلا شنیدم زیاد داری جمله نقض می گی.می گم نکنه از آن ور داری خط می گیری.تو هم مخملی شدی؟انقلاب داری می کنی. شنیدیم با اینکه «بی سیم»چی بودی اما سیمت وصل شده. شنیدم به ابراهیم قسم دادی که همت بده تا بتونی حَجّت را تمام کنی. به حسن باقری گفتی که یک نقشه بیست برای فتح دل روح الله بکشه. به آوینی گفتی که یک متن توپ برای إذن دخولت بنویسه. شنیدم به متوسلیان متوسّل شدی. شنیدم زیر لب   عاشورا می خوانی. صد بار تکرارِ:«بأبی أنتَ و اُمّی و نَفسی و مالی و أهلی… أهلی… أهلی…أهلی…أهلی…». شنیدم اخیراً  هوس پرتقال خونی می کنی.به تامسون حساسیت پیدا کردی. شنیدم تنت از پتو گلبافت کهیر زده.شنیدم درخواستِ پتو سربازی دادی. شنیدم گفتی که پلاکت را به گردنت بیاندازند. شنیدم دیر به دیر می خوابی . زود به زود پا می شی. شاید با فریاد…(نمی دونم).شنیدم کم کم کمک نیاز داری اما زیاد زیاد کمک می کنی.شنیدم زورکی می خندی اما تند تند گریه می کنی مثل بچه ها (شاید به یاد بچه ها… «نمی دونم») اما چه فایده؟ به قول خودت، به قول خودتون و به قول خداتون:« شنیدن کِی بود مانند دیدن» دارم می بینم.دارم می بینم که حقتون چطور داره أدا می شه.دارم می بینم که داری از«جمهوری ایرانی» دق می کنی. دارم می بینم که تو خیابونها دارن شعار می دن که «توپ،تانک،بسیجی    دیگر اثر ندارد» دارم می بینم نتیجه یک عمر فداکاری تو بیابونها شده بسیجی ستیزی. شده بیانیه.شده دستورالعمل عدم دخالت بسیجیان در امور. شده گوشه نشینی. شده گریه توی قطعه شهدای گمنام.شده گریه سر قبر عبدالله والی.شده فرار به بشاگرد ، به بازفت .شده جهاد .شده اردو جهادی اما بی خیال. یک کم صبر کن. بگذار یک اتقاق کوچک بیافته.بگذار زلزله تهران بیاد. آن وقت همه دوباره دنبال یکی مثل تو می گردن.دنبال یکی از نسل تو.دنبال یکی که زن و بچه اش را بگذاره و بره بابای نزول خورشون را از زیر آوار در بیاره. آن وقت همه دنبال یکی می گردند که زن و بچه شان را بسپرند دستش. دنبال یکی که هیچ کدام از فاحشه های شهر حریفش نشدند .آنوقته دیگه مهم نیست که خونتون هنوز تو حوالی شهره. مهم نیست که خونت تو کهریزکه .دنبال تویی می گردند که پسرت را با پلاستیک سیاه به مدرسه فرستادی اما رشوه نگرفتی تا براش کیف بخری.دنبال پسرت می فرستند که از توداری مثل کوه شده. مثل تو. بگذار یک اتفاق کوچک مثل زلزله تهران بیاد، آن وقت همه دنبالت می گردند. اما… اما این جماعت اینقدر نفهم هستند که نمی دونند چرا می خواهد زلزله بیاد.فکر می کنند تقصیر گسلِ دربنده. فکر می کنند قراره یک اتفاق ژئوگرافیک بیافته.نمی دونم چرا نمی فهمند که زمین دیگه بدون تو و امثال تو داره حالش   به هم می خوره.زمینی که تو و امثال تو روش پا نذارن ….. راستی شنیدم که ” زمین ” هم یک ضرب المثل می گفت:« داداش جون دیگی که برای تو نجوشه ، می خواهم توش سر سگ بجوشه»

نظری ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code